Tuesday, August 28, 2012

ای رنج ناکشیده، که میراث می‌خوری / بنگر که کیستی تو و مال که می‌بری


گاهی حیفم می‌آید از اینکه وارثان سعدی و حافظ و خیام و مولانا و فردوسی و خواجو و اوحدی و سنایی و عراقی و عطار و رودکی و منوچهری و بیدل و صائب و فرخی کسانی هستند – هستیم – که نمی‌دانیم چه کنیم با اینها؛
یک گریز می‌زنم و برمی‌گردم به پاراگراف پیش که حرف اصلیم است در این مطلب؛
وقتی می‌شنوم فلان کتیبه ایرانی را دارند در فلان موزه‌ی اروپا یا آمریکا نشان می‌دهند و پس نمی‌دهندش و عده‌ای دادشان درمی‌آید که برگردانید کتیبه‌مان را نمی‌فهمم حرفشان را و دادشان را و آن ضمیر متصل «-مان» را پس ِ کتیبه؛ مگر باید حتماً صاحب و مالک پیدا کرد برای هر چیزی؟ وقتی نمی‌دانند چه کنند با آن خب بگذارید برود جایی که می‌دانند چه کنند با آن
کاش زبان آن جهان اولی‌ها هم مثل ما بود و ما با خیال راحت سعدی و حافظ و خیام و مولانا و فردوسی و خواجو و اوحدی و سنایی و عراقی و عطار و رودکی و منوچهری و بیدل و صائب و فرخی را هم می‌دادیم بهشان و خیالمان راحت می‌شد هم از این حس دردناک جمعی که نمی‌دانیم جه کنیم با این‌ها هم از این سنگینی بار تاریخی بر دوش عده‌ای محدود و معدود.
این را مقدمتا عرض کردم و چه موافق باشید چه مخالف پیشنهادتان می‌کنم به خواندن داستانی نازک (سی‌وچند صفحه‌ای) از رضا براهنی که نشر جامه‌دران منتشر کرده به قیمتی به مراتب کمتر از یک همبرگر
برخورد نزدیک در نیویورک / رضا براهنی / نشر جامه دران / 32 صفحه / 4500 ریال / 1383
++

    + بیشتر بخوانیم (به ترتیب حروف الفبا)

No comments: